مگر میشود؟!......

ساخت وبلاگ
هر بار به اشتباه شیر آب شیرین کن را باز می کنم، برای آب شیرین؛ متوجه می شوم که کلا خراب شده و انداختیمش...ما آب شیرین برای خوردن نداریم...باید بخریم...آب شیر شور است...فکر می کنم تهران و بیشتر شهرها...دارند با همان آب شیرینی که پول می دهیم و تهیه می کنیم...حمام می کنند...ظرف می شویند...باغچه آب می دهند و حیاط می شویند....این عدالت نیست....ما این قدر سختی بکشیم و آنها حتی قدرش را هم ندانند!!!چرا آب با ارزش به انسان هایی داده شود که حتی ارزشش را همنمی دانند؟؟!ما آن وقت همیشه دلمان بخواهد که مثلا برنجمان را با آب شیرین بپزیم تا خوش عطر تر شود....سیب زمینی پخته معمولی با آب شیرین پخته شود حتی بویش هم فرق دارد چه برسد به مزه اش!ظرف های شسته شده همیشه یک رد شوره دارند...موها هم زبر و کدر می شوند...با همه اینها یک نفس کشیدن در قم را به زندگی در ویلای آنچنانی مثلا تهران و یا شهرهای دیگر نمی دهم...اعتراض داشتم و نوشتم...همین قدر معقول...همین قدر ساده...دلم خواست تغییری در این مورد بیافتد: که حداقلآب شرب تهران را از آب شست و شو جدا کنندحیف آن همه آب شیرین نیست که برود در چاه حمام و شست و شوو سهم شهرهای دیگر را آب شرب بدهند...دو ساعت راه که بیشتر نیست.... مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 26 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 14:31

همین چند سال پیش بود که با تبلیغات پوچش...می‌گفت: حتی اگر یک پرنده! هم از فراز آسمان کشور اشغالی اش بگذرد...نابود خواهد شد...حالا کو آن گنبد پیشرفته ات؟!تمام دستگاه های پیشرفته خواب بودند...وقتی سپاهیان اسلام بر سرت آمدند...دست چپ و راستت را هم تشخیص نمیدهی کودن....بدبخت های حرامزاده...حتی اعلام کردند... سربازان خودشان را که اسیر شدند...نمیخواهند!!دو تا پیرزن را حماس تحویل صلیب سرخ داده...بیچارگان....چه قدر زشت...کشورت برایت ارزشی قائل نباشد...جنگ را باخت...به همین راحتی....چون انسان نیستند...چون ظالمند...چون از اول اشتباه کردند که قدم به خانه ای گذشتند که مال خودشان نبود....آنها از اول هم پوچ بودند...و هیچ هویت و جایی نداشتند، که خواستندسرزمین کس دیگری را برای خودشان کنند...حالا هم که امریکا بدبخت تر از خودش...آمده کنترل را به دست گرفته....شاید این رسوایی را بپوشاند!!!تمام شدید رفت...ظلم نابود شدنی است...برای پیروزی عظیم...دعا کنید. هر وقت هم که توانستید و قرائت سوره نصرفراموش نشود...نحن الغالبون.... مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 14:31

دیروز بعد از مدت ها که داشتم به کتاب خانه نگاه می کردم و مرتبمی کردم...لای کتاب ها...کتاب " کریمه اهل بیت" را دیدم.نوشتهعلی اکبر مهدی پور.... شاخم داشت در می آمد...این کجا بود؟!من مدت ها بود که می دانستم، کتاب خوبی راجع به بانو دارم...اما اسمش را هم از یاد برده بودم....چون همان شبی که از کانال کتاب های دست دوم خریدم...گم شده بود.دیروز نشستم روی مبل و همه کارها را رها کردم...خواندم و اشک ریختم...خواندم و خجالت کشیدم از خودم....از بی معرفتی نسبت به بانو....از اینکه چرا قدر نمی دانم....یک مساله دیگری هم بود، که فکر می کردم هر بار که حرم می رفتم...ته دل خودم حس می کردم...یک دلخوری هست.‌‌یک مکاشفه ای در این کتاب نوشته شده بود....که حس کردم دقیقا جواب حال من است...و علت برایم آشکار شد.جریان از این قرار بود، که من چند سالی بود...اصرار می کردم فرشهای نو و زیبا بخریم.تنها فرش خانه مان فرش جهیزیه ام بود که فرسوده و کهنه شده.آنقدر فشار می آوردم که خودم هم خسته و نامید شده بودم.فکر می کردم که کارم بد نیست.توجیهش هم، زیبایی خانه است.اما دقیقا نکته همین جا بود.جایی که نقش و نگار دنیا زیاد باشد، بانو آنجا را دوست ندارند‌. همانند مادرشان زهرا س.دلم از خودم گرفت...از این دست و پا زدن بیهوده و غصه نافرجام...داشتم با خودم چه کار می کردم؟!همه جانم...همه عشقم و بهانه زندگی ام....که اگر نبود اینجا....من هم نبودم....همان ده یازده سالگی...که با وانت آقاجان آمدیم قم...و امتحان ورودی جامعه...وقتی قبول نشدم...وقتی صبحش موقع برگشتن رفتیم حرم...و با چشم گریان از حضرتش خواستم که کاری کند در قم بمانم.....و لطف فرمودند و مرا قبول کردند....زندگی دوباره ای پیدا کردم در قم...کنار ایشان رشد کردم...همانند معلمی مگر میشود؟!.........
ما را در سایت مگر میشود؟!...... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tast-good بازدید : 21 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 14:31